زندگی زیباست
زندگی زیباست

منوي اصلي
صفحه اصلي
پروفايل مدير
عناوين وبلاگ
آرشيو وبلاگ
پست الكترونيكي

درباره وبلاگ
به دلیل علاقه ای که به شعر وادبیات داشته ام ،مطالب و شعرهای مورد علاقه ی خود را در وبلاگم منتشر کرده ام.قبلا از همه نویسنده گان ان کسب اجازه می نمایم.
آرشيو
تير 1394
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
آبان 1392
مرداد 1392
تير 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
نويسندگان
ازاده
کد هاي جاوا

  <-CategoryName-> 
                          به نام سراینده اهنگ زندگی

اتاقم یک پنجره دارد،پنجره ای که می توانم از ان کوچه شبها راببینم.صدای باران را گوش میدهم.با شب دعوا میکنم وبا غروب درد دل میکنم.پاییز را حس میکنم ودخترک خسته را با قلبی یخ زده خاطره میکنم.غروب بود اسمان انقدر گریه کرده بود که چشمانش سرخ شده بود،اما حالا کمی ارام شده. پاییز بر جسم تنهایی کوچه سایه انداخته.بعداز مدتی صدای گریه ای باز هم مرا از وهم و خیال بیرون اورد اما این صدای گریه اسمان نبود سرم را از پنجره بیرون اوردم دخترکی روبروی پنجره گریه میکرد و دوباره اشکهای اسمان در امد به او نگاه کردم چشمانش را به نقطه ای بی انتها دوخته بود.به من نگاه میکرد؟ شاید به زندگی خزان زده اش،شاید به مردمی که تنها میتوانستند قاه قاه بخندند به او با چیزهایی رنگارنگ از جلوی پایش بگذرند.شاید انهایی فکرمیکرد که مثل خودش غم داشتند،شاید به دنیایی چشم دوخته بود؟دنیایی که سراسر بیابان بود وگرگ هایی با چشمان درنده-گرگ هایی که حتی به پرندگانی که زخمی هستند رحم نمیکند.ساعتی بعد به اسمان خیره میشود شاید در ان چیز بهتر میبینم اهی میکشد که تمام پنجره ام میسوزد؟انجا هم غروب سرخی است.اسمان تیکه داده است و تنهامیتوان نگاه کندو گاهی بگریدانجا هم ستمی از پرواز است سرد است و بی روح،غرش اسمان چیزی کمتر از صدای گرگ ها نداردو برقش ازچشمان عمیق انهاست.لبهایش راتکان میدهدخودش را جمع میکندوباصدایی لرزان میخواند یکی بود یکی نبود باران اومد شرشر توی ناودانهاگرگربهار میاد دوباره باز هم سبزی میاره. صدایش قطع میشودناگهان به خودم می ایم و با سرعت از پله ها پایین می ایم در حیاط را باز میکنم و با شتاب به سویش میدوم مرا که میبیندوفریادم بلندتر میشود من دستانش را میفشارم و او رابر روی شانه هایم میگذارم و به طرف خانه میروم نرسیده به در حیاط احساس میکنم تمام وجودش یخ زده،سرش را روی شانه هایم انداخت و چشمها راسمت اسمان همچنان گریه میکرد.بالا می ایم پنجره را میبندم تا باد پژواک گیاهان مرده را به اطاقم نیاورد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:7 توسط ازاده |
مطالب پيشين
» عزیزم
» دلم گرفته
» خدایا





پيوندها


شهر آفتاب سجاد وسوگند مرجع داستان های پارسی باران عشق عشق نافرجام کلبه تنهایی من تنهادرخت جزیره اگرعشق نبود تنها کاش یه کم بارون بگیره راز هستی نشان سیز زمونه خرید onlyloveyou دنیای سرگرمی اس ام اس اشعار زیبا تنهاترین عاشق تنها عشق من و تو! تفریح و شادی! ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی زیباست و آدرس azadehali.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

پيوندهاي روزانه

تنهادرخت جزیره
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

طراح قالب

Power By:LoxBlog.Com & NazTarin.Com